-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 10:02
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 10:01
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:54
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است معبودم سکوتم را از صدای تنهاییم بدان .. نمیخوانم و نمیگویم چون درونم هیچ بوده و تو آمدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی و به من قصه باران آموختی میدانی قصه باران قصه شستن غمهاست و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:53
به او بگویید دوستش دارم، به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده، به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد، و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد کسی هست درین شهر هواخواه نگاهت نشسته است نگاهی غریبانه به راهت مبادا که نیایی... آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:52
: شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم عشق ور زیدن ضمانت تنها نشدن نیست من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم، نگاهت را مگیر از من...که با آن عالمی دارم! قدر دست هایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را و تازه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:51
دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!! دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:49
ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت . بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم . آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ... بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را . مسافر من !...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:47
سخته برام گذشتن از تو شخته مثه گذشتن از کوه برای من که دارم یه کوله بار انــــــــــدوه منو ببین غریبه ام هیشکی دوسم نداره انگار تا آخر عمر شبم ادامه داره می شد با من بمونی بمونی تا همیشه این قصه ی غم انگیز از ما جدا نمی شه برام گذشتن از تو پرواز برگه تا خاک مونده تو سینه عشق من آوازی تلخ و دردناک برای من که خسته م تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:33
: وقتی متولد می شوی برایت اذان می خوانند و وقتی می میری برایت نماز... براستی "زندگی" چقدر کوتاه است ،فاصله یک اذان تا یک نماز!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 خردادماه سال 1386 15:36
ایدیمو میزارم بیا اینجا: