عطر یاس

یادداشت های علیرضا رضایی

عطر یاس

یادداشت های علیرضا رضایی

 ای مسافر !  ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ...
بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمی تابم ...
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز

سخته برام گذشتن از تو شخته مثه گذشتن از کوه

برای من که دارم یه کوله بار انــــــــــدوه

منو ببین غریبه ام هیشکی دوسم نداره

انگار تا آخر عمر شبم ادامه داره

می شد با من بمونی بمونی تا همیشه

این قصه ی غم انگیز از ما جدا نمی شه

برام گذشتن از تو پرواز برگه تا خاک

مونده تو سینه عشق من آوازی تلخ و دردناک

برای من که خسته م تو مثه خواب نازی

کاش بدونی عزیزم برای من نیازی

می خوای بری باشه برو .. خداحافظ عزیزم

وقتشه تو تنهایی به یاد تو بسوزم

من اگه تو رو نداشته باشم ... میمیرم

: وقتی متولد می شوی برایت اذان می خوانند و وقتی می میری برایت نماز... براستی "زندگی" چقدر کوتاه است ،فاصله یک اذان تا یک نماز!